گرک وال استریت

کتاب صوتی شیوه گرگ: سیستم فروش خط مستقیم اثر جردن بلفورت، راه‌های بهتر ارتباط برقرار کردن و هنر متقاعد کردن دیگران را به شما در چارچوب اصول انسانی و اخلاقی برای رسیدن به موفقیت آموزش می‌دهد.

جردن بلفورت (Jordan Belfort)، سیستم فروش مرحله به مرحله خود را در کتاب صوتی شیوه گرگ (Way of the wolf) نمایان می‌کند که با استفاده از آن، هر کسی می‌تواند به یک ستاره فروش و موفقیت تبدیل شود. این اثر با کلامی دلنشین و جذاب، آنچه را که برای متقاعد کردن، نفوذ، فروش گام به گام خود و موفقیت نیاز است را در 12 فصل در اختیار مخاطب قرار می‌دهد.

جردن بلفورت توسط دیکاپریو در فیلم گرگ وال استریت مشهور شد، او در آستانه‌ی تولد 26 سالگی خود، درآمدی بیش از 49 میلیون دلار در سال داشت. به گفته خودش، او از این موضوع ناراحت بود که چرا سه میلیون دلار کمتر در‌آمد داشته و نتوانسته به درآمد هفته‌ای یک میلیون دلار (و سالیانه 52 میلیون دلار) برسد. حال بلفورت شیوه‌اش را آشکار کرده است. او اولین بار است که سیستم مرحله به مرحله فروش خودش را مطرح می‌کند، سیستمی که باعث شده تا خودش، مشتریان و تیم فروشش، به موفقیت و ثروت بسیاری دست پیدا کنند. این روش تا به حال فقط در دوره آموزشی آنلاین او و با هزینه حدود 2000 دلار بیان می‌شده است و حالا به وسیله‌ی این کتاب صوتی در اختیار عموم قرار گرفته. بلفورت در این اثر نشان می‌دهد که هر کسی چگونه می‌تواند به استاد متقاعدسازی و فروش مبدل شود. اکثر ما عمدتا دوست داشتیم سر از کار او دربیاوریم و راه دستیابی به موفقیت و ثروت و شیوه جادویی‌اش در متقاعد کردن و فروش را بیاموزیم.

زمانی که از کاربرد سیستم خط مستقیم در جهان واقعی صحبت می‌شود، بیشترین اشتباهی که فروشندگان می‌کنند این است که تمایل دارند در اصلاح الگوهای زبانی اصلی سیستم برای هماهنگ‌سازی با صنعت‌شان، بیش از حد سخت‌گیر باشند. به عنوان نمونه، بیشتر الگوهای زبانی‌ای که استفاده کردیم برای فروشندگان در صنعت‌هایی مانند بیمه، محصولات خورشیدی، آموزشی، خدمات مالی، ویتامین‌ها، بازاریابی شبکه‌ای و تقریباً همه محصولاتی که فروشنده آغازگر جلسه‌ی فروش‌ آن‌ها هست، کاملاً مناسب است. با این‌ حال، اگر در مغازه‌ی خرده‌ فروشی کار می‌کنید، مثلاً تلویزیون، پوشاک، محصولات ورزشی، کامپیوتر یا محصولات این چنینی دیگری می‌فروشید، پرسیدن اینکه آیا پیراهنی که مشتری پرو کرده به نظرش منطقی است یا نه، با عقل جور در نمی‌آید. بنابراین، در چنین مواردی که الگوی اولیه به خوبی سازگاری ندارد، باید خودتان‌ آن را با موقعیت فعلی‌تان سازگار کنید.

استفاده از سیستم خط مستقیم برای صنعت‌هایی که در ابتدا طراحی شده بود، کلید موفقیت این است که در هنگام ساختن الگوهای زبانی اصلی خود، تا حد نیاز انعطاف‌پذیر باشید و از عقل و منطق خود به عنوان چراغ راهنما استفاده کنید و اینگونه همه چیز را هماهنگ کنید. سیستم خط مستقیم، سیستم متقاعدسازی و قدرتمندی است که می‌تواند زندگی‌تان را طی چند روز دگرگون کند. این موضوع را در سراسر جهان و در صنعت‌های زیادی دیده‌ایم. کسانی که هرگز معنای موفقیت را نمی‌دانستند، به طور ناگهانی دستاوردهایی را کسب کرده‌اند که‌ هیچ‌گاه حتی تصورش را هم نمی‌کردند و به شیوه‌ای بسیار توانمندتر از بزرگ‌ترین رویاهایشان زندگی می‌کنند.

در جامعه امروزی سیستم فروش و متقاعدسازی منحصربه‌فردی به نام خط مستقیم، به هر شرکت یا شخصی، بدون در نظر گرفتن سن، جنسیت، نژاد، پیشینه تحصیلی یا موقعیت اجتماعی، توانایی ایجاد ثروت و درآمد بالا و موفقیت کارآفرینانه زیادی را بدون قربانی کردن صداقت و اخلاقیات می‌دهد. چرا که موفقیت با نادیده گرفتن اخلاقیات و صداقت اصلا موفقیت نیست.

جردن بلفورت در بیش از 50 شرکت مختلف مشاور بوده است و حدودا برای هر روزنامه و مجله مهم دنیا، مانند نیویورک تایمز، لس‌آنجلس تایمز، فوربز، وال استریت ژورنال، بیزنس ویک و رولینگ استون نوشته است. دو کتاب پرفروش خاطرات جردن، به نام گرگ وال استریت و دستگیری گرگ وال استریت، در بیش از 60 کشور منتشر و به 25 زبان ترجمه شده است. داستان زندگی او حتی در سال 2013 به یک فیلم سینمایی بزرگ با بازی لئوناردو دی کاپریو و به کارگردانی مارتین اسکورسیزی تبدیل شد.

در بخشی از کتاب صوتی شیوه گرگ می‌شنویم:

خوب یا بد، باید این حقیقت را بپذیریم که به عنوان انسان ما ذاتاً موجودات ترسویی هستیم. دائماً اطرافمان را وارسی کرده و برحسب دریافتمان از آن، تصمیمات فوری اخذ می‌کنیم. آیا امن است؟ آیا خطری در کمین است؟ آیا لازم است تا درباره چیزی بسیار محتاط عمل کنیم؟ این نوع از تصمیم‌گیری سریع به روزهای غارنشینی و به مغز خزنده ما برمی‌گردد.

در آن دوران، وقتی چیزی می‌دیدیم، فوراً باید‌ آن را وارسی کرده و تصمیم می‌گرفتیم که بمانیم یا فرار کنیم. تنها پس از آنکه مطمئن می‌شدیم در امان هستیم، تصمیم می‌گرفتیم که آیا بمانیم و آن دور و ور به دنبال مزایای احتمالی بگردیم یا نه.

امروزه، آن غریزه تصمیم‌گیری سریع همچنان با ماست. البته سهممان خیلی کمتر شده، چون‌ معمولاً هر روز با شرایط مرگ و زندگی روبه‌رو نمی‌شویم. ولی، همچنان، روند آن به همان اندازه سریع اتفاق می‌افتد. در واقع، پشت تلفن در کمتر از چهار ثانیه و رو در رو تنها در یک‌چهارم ثانیه رخ می‌دهد. مغز به این سرعت واکنش نشان می‌دهد.

فکرش را بکنید: زمانی که حضوری مشتری را ملاقات می‌کنید، برای او فقط یک چهارم ثانیه طول می‌کشد تا نخستین تصمیمش راجع به شما را بگیرد. ما این موضوع را از آزمایشی که دانشمندان انجام داده‌اند می‌دانیم. در آن آزمایش، افرادی را به یک نوع خاص از دستگاه MRI که طرز کار مغز انسان هنگام پردازش اطلاعات را نشان می‌دهد، وصل کردند. وقتی دانشمندان تصویر یک شخص غریبه را به فرد مورد آزمایش نشان دادند، این اتفاق رخ می‌دهد: ابتدا قشر بصری فرد آزمایش دهنده، تقریباً به طور آنی روشن می‌شود و سپس، یک چهارم ثانیه بعد، لوب پیش پیشانی او روشن می‌شود، یعنی جایی که مرکز قضاوت مغز قرار دارد و یک تصمیم گرفته می‌شود. به همین سرعت اتفاق می‌افتد.

در هنگام تماس تلفنی با مشتری، فرصتتان کمی بیشتر است: چهار ثانیه برای گذاشتن تأثیر اولیه مهلت دارید. هر چند، حتی زمان برخورد حضوری، همچنان چهار ثانیه طول می‌کشد تا قضاوت نهایی انجام شود. تفاوت اینجاست که وقتی رو در رو هستید، فرآیند آن زودتر آغاز می‌شود؛‌ دقیقاً از اولین لحظه‌ای که مشتری چشمش به شما می‌افتد. ولی، در هر صورت، چه رو در رو و چه پشت تلفن، اگر می‌خواهید‌ دقیقاً به درستی دریافت شوید، باید سه مورد را در چهار ثانیه ابتدایی جلسه، به اثبات برسانید: تیز مثل پونز، بی نهایت مشتاق، متخصص در زمینه خودتان.

این سه مورد کاملاً باید در چهار ثانیه ابتدایی مکالمه به ذهن بیایند؛ در غیر این صورت، خود را برای نبرد بزرگ و سختی آماده کنید.